معنی کاهن بودایی

حل جدول

کاهن بودایی

لاما


کاهن

روحانی مصریان باستان

غیبگو

قس

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

بودایی

(صفت) پیرو آیین بودا. یا دین بودایی. دین منسوب به بودا.


کاهن

آنکه خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند

لغت نامه دهخدا

بودایی

بودایی. (ص نسبی) منسوب به بودا. رجوع به بودا شود. || پیرو آئین بودا. || دین منسوب به بودا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بودا شود.


کاهن

کاهن. [هَِ] (ع ص، اِ) کسی است که خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند. (تعریفات). فال گیرنده از آواز جانوران و ساحر و غیب گوی. (غیاث). حکم کننده به غیب. (از اقرب الموارد):
هر داستان که آن نه ثنای محمد است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان.
خاقانی.
تاج بر فرق محمد تو نهی
خاک بر تارک کاهن تو کنی.
خاقانی.
در میانشان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم.
مولوی.
|| نزد نصاری و یهود و بت پرستان انجام دهنده ٔ مراسم ذبح و قربانی است و چه بسا که مأخوذ از همان معنی حکم به غیب است. (از اقرب الموارد).

عربی به فارسی

کاهن

کشیش , مچتهد , روحانی , کشیشی کردن , کشیش بخش , جانشین , قاءم مقام , نایب مناب , معاون , خلیفه

فرهنگ معین

کاهن

روحانی مصریان باستان، بابلیان و یهودیان، فال گیر، غیب گو، جمع کَهَنَه. [خوانش: (هِ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

کاهن

روحانی مسیحی یا یهودی،
روحانی اقوام باستان، مانند بابلیان و مصریان،
(صفت) [قدیمی] غیب‌گو،

گویش مازندرانی

کاهن

نام چشمه ای در روستای انار ور نوشهر

معادل ابجد

کاهن بودایی

109

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری